پستچي هاي سرزمين


 

نويسنده:سعيد بي نياز




 
زير عنوان: مغزسلول هاي عصبي چه شکلي هستتند و چطور کار مي کنند ؟
درست مثل يک داستان علمي ـ تخيلي است ، با موجودات عجيب و غريبي که دارند با دقت کافي وظيفه شان را انجام مي دهند. هر دسته از اين موجودات تخصص خودشان را دارند اما به نظر مي رسد که همه با هم دارند يک کار گروهي هدفمند را انجام مي دهند . يک گروه از آنها که تعدادشان خيلي زياد است از همه فعال تر به نظر مي رسند . آنها با بخشي از بدنشان ماده هايي که در فضاي بين خودشان و موجود همنوعشان است را مي بلعند و با بخش ديگري از بدنشان ماده اي ديگر را به يک موجود همنوع ديگر مي سپارند . اين وسط موجودات ديگر هم هستند که مثل محافظ عمل مي کنند و نمي گذارند ماده هاي مختلف با هم قاطي شوند . بعضي ها هم مرتب به آن موجودات فعال تر ، غذا مي رسانند . از همه بي رحم تر هم گروهي هستند که هر موجودي که از بين رفت را از وسط صحنه پاک مي کنند و مي بلعند . اما اين يک فيلم علمي ـ تخيلي نيست اين جهان مغز ماست و آن موجودات انواع سلول هاي عصبي . يک ذره بين قوي تر برداريم و ببينيم سلول هاي پيشرفته عصبي مغز ما چطور کار مي کنند.

نورون و همکاران
 

هنوز کسي نتوانسته عدد دقيقي بگويد اما تازه ترين تخمين ها مي گويند مغز ما هزار ميليارد سلول عصبي دارد . هزار ميليارد سلولي که ما با آنها به دنيا مي آييم و تقريباً با همان تعداد سلول در سرمان مي ميريم . نورون ها تکثير نمي شوند . آنها از اول تا آخر عمر ما مثل کارگران زحمت کش دنيايي که 100 برابر کره زمين جمعيت دارد کار مي کنند ، آن هم کارهايي که به اندازه يک آزمايش دانشمند شيمي دان سخت و دقيق است . هر رفتاري که از شما سر مي زند را مغز کنترل مي کند . از رفتار ساده اي مثل بلند کردن دست راست گرفته تا رفتار ناديدني و پيچيده اي مثل ياد گرفتن ، در اين بخش ما سلول هاي دستگاه عصبي مرکزي که کارشان پيچيده تر است را گذاشته ايم جلو چشم شما و طرز کارشان را گفته ايم .

دندريت
 

دندريت از واژه يوناني دندرون يعني درخت گرفته شده است . به خاطر اين به اين بخش از نورون ها مي گويند دندريت که درست مثل يک درخت شاخه شاخه است . دندرون ها صندق پستي نورون ها هستند . کار آنها اين است که موادي که بين دو سلول وجود دارد را جذب مي کنند . درواقع نورون ها يک جورهايي با هم مکالمه مي کنند . به فضايي که آنها کلمه را در آن پخش مي کنند مي گويند سيناپس . فقط فرق حرف زدن نورون ها با حرف زدن ما آدم ها اين است که آنها يک طرف حرف مي زنند . يعني يک بخش از سلول عصبي حرف مي زند و دندريت سلول مقابل فقط گوش مي دهد . در واقع دندريت ها گيرنده پيام هاي يک نورون ديگر هستند .

آکسون
 

آکسون يک لوله دراز درست شبيه يک زنجيره سوسيس است . کار آکسون ها اين است که پيام را از جسم سلولي به تکمه هاي انتهايي منتقل کنند . آنها بايد اين پيام را به سريع ترين شکل ممکن منتقل کنند
وگرنه کارهاي ما آن قدر کند انجام مي شوند که در مبارزه با طبيعت مي ميريم . اصلاً همين که شکل آکسون شبيه يک زنجيره سوسيس است به خاطر همين ميلين همان پروتين سفيد رنگي است که باعث مي شود ما بخشي از مغز و نخاع را سفيد رنگ ببينيم . به هر کدام از فضاهاي بين سوسيس ها هم مي گويند گره رانويه . حالا اين گره ها و آن غلاف ها جوري تنظيم شده است که پيام از يک گره به گره ديگر بپرد . با اين حساب بايد طول هر کدام از سوسيس ها از قطرشان خيلي بيشتر باشد تا پيام ها سريع تر منتقل شوند . اين نسبت معمولاً چيزي نزديک به 80 است ، به خاطر همين ، آکسون ها درازترين بخش سلول عصبي هستند در اعصاب محيطي طول بعضي از آکسون ها به چند متر هم مي رسند. -

بايد بدانيد
 

خيلي ها فکر مي کنند که نورون يعني سلول عصبي ، اما اين طور نيست. نورون ها فقط نصف سلول هاي عصبي را تشکيل مي دهند .
البته کار اصلي را هيمن نورون ها انجام مي دهند اما اگر سلول هاي پشتيبان که در ادامه ، توضيحشان مي دهيم نباشند آنها نمي توانند به زندگي فعال شان ادامه دهند . شکل کلي يک نورون همين است که در اين صفحه مي بينيد . اما هر شکل ديگري هم که باشند حتماً چهار تا بخش اصلي دارند : جسم سلولي ، دندريت ها ، آکسون و تکمه هاي انتهايي .

جسم سلولي
 

حيات يک سلول عصبي ، به جسم سلولي اش وابسته است . شکل جسم سلولي که به آن مي گويند « سوما » در سلول هاي مختلف ، با هم فرق دارد . سوما مي تواند دايره اي شکل ، بيضوي ، هرمي ، ذوزنقه اي يا ستاره اي باشد . قطر يک سلول عصبي مي تواند چند ميکرون ناقابل باشد يا چند صد ميکرون . نورون ها از يک هسته و چندين تشکيلات ديگر تشکيل شده اند که حياتشان را تنظيم مي کنند مي شود درمورد کارکرد همين تشکيلات يک مقاله نوشت که جايش اينجاست.

تکمه هاي انتهايي
 

از آخرين سوسيس يک آکسون چندين و چند شاخه بيرون مي آيند که هر کدام از آنها به يک تکه انتهايي وصلند . آن پيام بيچاره که از دندريت آمده بود و پرش کنان از آکسون گذشته بود ، حالا مي رسد به تکمه هاي انتهايي . تکمه هاي انتهايي آنها هستند که کار را تمام مي کنند . يعني پيام را به يک سلول ديگر منتقل مي کنند حالا چطوري ؟ وقتي که پيام به آنها مي رسد آنها يک ماده شيميايي به نام نوروتر نسميتر يا انتقال دهنده عصبي را تشريح مي کنند و مي فرستند به فضاي سيناپس . در واقع اين انتقال دهنده عصبي را ترشح مي کنند و مي فرستند به فضاي سيناپس . در واقع اين انتقال دهنده هاي عصبي همان کلمه هايي هستند که براي حرف زدن سلول ها به کار مي روند . پيام اين سلول ها يا اين است که « يک کار را شروع کن » يا اينکه « يک کار را متوقف کند » اين دستور را دندريت هاي سلول مقابل دريافت مي کنند و اين داستان همچنان ادامه پيدا مي کند .

سلول هاي پشتيبان
 

همان طور که گفتيم همه سلول هاي عصبي « نورون » نيستند . براي اينکه نورون ها منظم کار کنند ، احتياج دارند به سلول هايي که مانع از قاتي پاتي شدن انتقال دهنده هاي عصبي شوند . هم برايشان غذا تأمين کنند و هم وقتي که مردند جمع و جورشان کنند . اين کارها را دو نوع از سلول هاي پشتيبان انجام مي دهند . سلول هاي پشتيبان خيلي براي بقاي نورون ها مهمند چون يک نورون مرده براي هميشه مرده است و هيچ سلول جايگزيني ندارد . گلياها مهم ترين سلول هاي پشتيبان در سيستم عصبي مرکزي هستند . گلياهاي بيچاره اسم توهين آميزي دارند . نوروگليا يعني « چسب عصبي » اما گلياها غير از چسباندن سلول ها به هم کارهاي خيلي مهم ديگري نيز انجام مي دهند. براي اين کارهاي مهم ، به دو دسته تقسيم شده اند .

-آستروسيت ها
 

گلياهاي آستروسيت يا ستاره اي شکل سه تا کار کاملاً متفاوت انجام مي دهند . عده اي از آنها مثل گارد حفاظتي عمل مي کنند ،بعضي هايشان مرده خوار هستند و دسته آخر غذارساني مي کنند .
-حفاظت فيزيکي . يک هشت پاي وظيفه شناس همزمان از چندين سلول سلول مراقبت مي کند . آنها با شاخک هاي متعددشان کاري مي کنند که انتقال دهنده هاي عصبي با هم قاطي نشوند .
-مرده خواري .آستورسيت ها حواسشان هست که اگر سلولي به هر دليلي مرد آنها را پاک سازي کنند تا فضاي بين سلول ها تميز بماند . آنها مي توانند به کمک شاخک هاي فراوانشان مثل يک آميب بخزند و به محل حادثه يعني همان جايي که سلول ها مرده اند برسند .آستروسيت ها ذره ذره سلول هاي عصبي را مي بلغند و فضا را پاک مي کنند . به اين مرده خوري در علم عصب شناسي مي گويند فاگوستيز . حتي اگر تعداد گلياها براي مرده خواري کامل نباشد آنها تقسيم مي شوند و مرده خوارهايي به اندازه لازم به وجود مي آورند . دست آخر هم خودشان روي هم سوار مي شوند تا جاي خالي سلول هاي مرده را پر کنند ؛ چيزي که به آن مي گوييم بافت زخم عصبي .
-تأمين غذا : البته همه آستروسيت ها مثل نوع مرده خوارشان بي رحم نيستند . آنها دور رگ هاي خوني مي پيچند و مواد غذايي مويرگ ها را مي مکند و به نورون ها غذا مي رسانند . البته اين فرضيه هنوز کاملاً تأييد نشده است اما با توجه به شکل قرارگيري آستروسيت ها منطقي به نظر مي رسد .

- اوليگودندروسيت ها
 

اوليگودندروسيت ها با اين اسم عجيب و غريبشان کار پيچيده اي در مغز انجام مي دهند . آنها کلاً با آکسون ها حال مي کنند . آنها براي آکسون هايي که غلاف دارند غلاف ميلين توليد مي کنند . همان ميلين که براي سرعت انتقال عصبي از نان شب هم واجب تر است . در طول رشد دستگاه عصبي هم همين اوليگوهاي بيچاره هستند که آکسون ها را ميلين دارتر مي کنند . بعضي از آنها هم مي پيچند دور آکسون هاي بدون ميلين و آنها را به هم عايق مي کند . اگر اوليگوها اين کار را نکنند سيستم عصبي رسماً اتصالي مي کنند .
منبع:دانستنيها ش 21